یادداشت: تعصب چگونه فوتبال را کشت؟

یادداشت: تعصب چگونه فوتبال را کشت؟

دعوای کارلوس کیروش و برانکو در حساس‌ترین زمان جام ملت‌ها، عامل دودسته‌گی هواداران فوتبال ایران شده است. یادداشت عیسی عظیمی، روزنامه‌‌نگار ورزشی را در این باره بخوانید:

تیغ دو دم خصوصی سازی!
دایی و مهدوی‌کیا؛خوش‌تیپ‌ها در زاید
حمله شبانه به بانوی حامی حیوانات تبریز

آرتاآنلاین؛ عیسی عظیمی: سخت‌ترین کار دنیا، توضیح دادن چیزهای ساده است. یکی‌اش هم همین که یک آدم/مربی هم‌زمان ممکن است کاربلد و پراشتباه باشد. از این سخت‌تر، این‌که آدم نخواهد زیر علم کسی بایستد. سخت است چون آدم‌ها از تصمیم‌های صفرویک خوش‌شان می‌آید و از مسائل پیچیده متنفرند. از تو هم متنفرند اگر به جای له یا علیه کسی بودن، بخواهی توضیح بدهی که کارلوس کیروش مربی بزرگ و کاربلدی است که اشتباه‌های بزرگ و رفتارهای غلط هم دارد. برانکو هم در لیگی دیگر؛ اما همین. همین‌قدر ساده که پیچیده.

پس، آن‌چه در دعوای کیروش – برانکو راه‌گشاست برای آینده: «اصول» همواره قابل مراجعه‌اند و تخطی از آن‌ها، از سوی هر کسی، مربی ملی/ رئیس فدراسیون/ مربی باشگاهی، قابل بازخواست. خطر فن‌پیجی شدن تحلیل در فوتبال، این‌جاست که پنجه به صورت‌مان می‌کشد؛ وقتی فن‌ها اصلی باقی نگذاشته‌اند و هواداری متعصبانه، نگذاشته که فوتبال بزرگتر و فصل‌الخطاب داشته باشد. جایی که وزیر و رئیس فدراسیون که باید شمشیر قانون در دست‌، مرجع تصمیم و برش باشند، متهم به هواداری‌اند و آبی به رویشان نمانده، چه انتظار بی‌جایی که بخواهیم در سازوکاری سنتی و دمده، ریش‌سفیدی مثل علی پروین بحران را حل کند.

این کشور قبل از کیروش و برانکو فوتبال داشته و بعد آن‌ها هم خواهد داشت. چیزی که در این بلبشو باید راه را نشان بدهد، کورسویی‌ست که از سمت اصول می‌آید. یک اصل این‌که، این مستشارها استخدام شده‌اند تا برای تولید لذت از فوتبال کار کنند و اگر غیر این، آن‌گاه اشتباه/خطا/غلط کرده‌اند. اصل دیگر: فوتبال، دست‌کم فوتبال ملی، باید ببردمان سمت همدلی. برای دشمنی بهانه‌های دیگر زیاد داریم و این، آخرین سنگرِ همیشه‌مان بوده. چیزی که جواد خیابانی نکته‌اش را گرفته و با آن برندش را ترمیم می‌کند اما مدعیان در لحظه‌ی تصمیم، سرباز جبهه‌های هواداری‌اند و پست و کامنت و شمشیر، بر یا برای کسان می‌زنند.

نظرات

WORDPRESS: 0
DISQUS: 0